با تمام وجود و با گریه های جانسوز گوش کن ببین چه می گویم نمی دانم احساس عاشقانه ام را چگونه

 

با تمام وجود و با گریه های جانسوز

گوش کن ببین چه می گویم

نمی دانم احساس عاشقانه ام را چگونه

...............بر قلم

 بیتو بودن را هرگز

.............نمی توانم تحمل

بر حلقه   وصل  تو   اگر  پنجه   نسایم

هرگز  به  عدمخانه  از این  بیش نپایم

برایت می نویسم نازنینم

هزاران درد من در سینه دارم.......

ای کرده جا  به   دفتر و   دیوان  نیامدی

من بی  تو  خون گریستم ای جان نیامدی

از دست غمت خیمه به میخانه زدم  باز

با یاد  لبت بوسه  به پیمانه    زدم   باز

در  ساغر  می   جلوه  چشمان تو دیدم

دیوانه   شدم   نعره   مستانه   زدم باز

 

نمی دانم احساس عاشقانه ام را چگونه

بر قلم جاری و ساری کنم

 بیتو بودن را هرگز

نمی توانم تحمل کنم

بر حلقه   وصل  تو   اگر  پنجه   نسایم

هرگز  به  عدمخانه  از این  بیش نپایم   

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم

ببینم که در کنارمی ،

سرم بر روی شانه هایت است و تو

فقط مال منی

حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم

همه غم های دنیا را ...

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در

آغوش بگیرم ،

تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم

تا   خلق   نگویند مکن ناله بسیار

 گردم غزل درد و در اشعار به گریم

شاید تنها در خیالم با تو باشم و

همیشه عاشق این خیالات باشم...

خیالی که لحظه به لحظه با من است ،

همیشه و همه جا در کنار من است ،

حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه ،

از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب

به چشمانم نیامده

همیشه فکرم پیش تو است ،

تو که میدانی دلم بدجور گرفتار تو است ،

پس کجایی که آرامم کنی؟

دعایی می کنم هر دم

که از قلبم

دمی

مهرت

برون گردد

ولی آهسته دل گوید

خدایا بی اثر گردان

چتر   در دست   بگیر   سوی من   گر    آیی

آسمان  شعرم   به    خدا     بارانی      است

 

 

در این لحظات آکنده از درد و دوری

خواهشی از قلب بی وفای تو دارم،

هوای قلب تنهای مرا

هم داشته باش....

بس که به خیال تو چشمهایم را بستم

و به رویاها رفتم

،

دنیا را فراموش کرده ام ،دنیای من تو شده ای

تو مرا جان و جهانی چکنم جان و جهان را

با تمام وجود و با گریه های جانسوز

گوش کن ببین چه می گویم

  ،حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن

صدای نفسهایت

دامن   وصل من   از دست رها می بینم

هر  که عاشق شده داند که چها می بینم

دلم در این هوای آلوده دلتنگی ،

پر از غبار شده ، مدتی گذشته و هنوز

این گرد و غبارها پاک نشده ،

هر کسی می آید پیش خود میگوید شاید

این دل حراج شده،

اما کسی نمیداند که دلم یک

عاشق سر به هوا شده...

دلی که عاشق است و عشقش در

کنارش نیست ،

دلی که لحظه به لحظه به خیال آمدن

عشقش دیگر محکوم به انتظار نیست ....

چشمهایم را بسته ام ، تو نیامدی و

من عاشقی دلشکسته ام


 بغض     دلم    گرفته   و  بارانیم     کنون

 

کم کم   ز   دیده  اشک  سرازیر   می    شود


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 12 فروردين 1397 | 23:59 | نویسنده : MAHVASH و گروه نویسندگان |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • بناب پلاستیک
  • (function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');