غمنامه جانسوز عاشقانه .... فرستنده افشین مدیریت محترم سایت: (fbt) فقط به خاطر تو

غمنامه جانسوز عاشقانه....

فرستنده افشین مدیریت محترم سایت:

(fbt) فقط به خاطر تو

                                

          

           

 

              

عزيزم!تمام شب در خيالت گريستم

هنوز پاييز چشمانت را روي شاخه هاي سرد

انتظار جستجو مي کنم

نمي داني چقدر
محتاج توام.هنوز کاغذهايم به شوق نگاهت

رنگ کاهي

را پس مي زند وتمام شب


وتمام ثانيه ها، يکي يکي مي گذرند

وبه دريا ها

اشک هايم روان مي شوند انگار
تاب ديدن پاييز چشمانت را ندارد

کاش برگردي

زود،کوچه بي تو دل تنگي دارد
کاش برگردي زود ومي ديدي که دلم بي تو

چه حالي دارد ببيني

که هنوز حلقه زرد خورشيد
  داغ تنهايي من را دارد...

کاش زود

برميگشتي تا قاب عکس روي ديوار


تهي از چهره تو نباشد وتمام صفحات دفترم

از حرف ونگاه واسم تو پر شود کاش


زود بر مي گشتي....

تو اگر برگردي

من تمام شاخه هاي گل ياس

را با تمام احساس

تقديمت

 

برایت مینویسم

تا بی نهایت

تا نگاهی گم شود

 در چشمهایت


برایت مینویسم

 با طعم رسیدن


با هوایی که در آن

 شوق پریدن



برایت مینویسم

 

با زلال اشکهایم

 


شاید آن وقت بدانی

 

قدر نوشته هایم

 

برایت   می نویسم   بهترینم


  بدانی تا که من عاشق ترینم

؟ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟

ميدونين  قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟

ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟

ميدونين ...؟؟؟

 

 


دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش

همانند من است…


دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند

دل من است…


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش

تنهایی من است…


دلم برای کسی تنگ است که مرهم

زخمهای کهنه است


دلم برای کسی تنگ است

که محرم اسرار است…


دلم برای کسی تنگ است

که راهنمای زندگیست…


دلم برای کسی تنگ است که قلب

من برای داشتنش عمرها صبر می کند…


دلم برای کسی تنگ است

 

که دوست نام اوست…


دلم برای کسی تنگ است که

دوستیش بدون (( تا )) است…


دلم برای کسی تنگ است  که

دل تنگ دل تنگی هایم است…


دلم برای کسی تنگ است

 داشتن کسی ست

 که دوست داشتن را بلد است.

به همین سادگی

 

این روزها

گفتن دوستت دارم! انقدر ساده است

که میشود انرا از هر رهگذری شنید!

اما فهمش...

یکی از سخت ترین کارهای دنیاست

سخت است اما زیبا!

زیباست

 برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی

تا بفهمی و بفهمانی...

هر دوره گردی لیلی نیست...

هر رهگذری مجنون...

و تو شریک زندگی هر کسی نخواهی شد!

تا بفهمی و بفهمانی...

اگر کسی امد و هم نشینت شد

در چشمانش باید

رد اسمان رد خدا باشد

و باید برایش

از من گذشت

تا به

ما رسید...

 

نگاه ساکت باران به روی صورتم

دزدانه می لغزد  ولی باران نمیداند

که من دریایی از دردم به ظاهر گرچه

می خندم ولی اندر درونم سخت میگریم

بعد ازخدای باریتعالی .......

اول به نام عشق، دوم به نام تو،

سوم به یاد مرگ.

بر لوح شیشه ای قلبت بنویس:

یا تو و عشق، یا من و مرگ

  

 خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره

بی بهونه می باره ... به کسی توجه

نمی کنه ... از کسی خجالت

نمی کشه ... می باره و می باره و ... اینقدر می باره

تا آبی شه ... ‌آفتابی شه ...!!!

کاش ... کاش می شد

مثل آسمون بود ... کاش می شد

وقتی دلت گرفت

اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ... بعدش

هم انگار نه انگار که بارشی بوده

 

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید

که عاقل گشته ام

 گوئیا او مرده در من کاین چنین

خسته و خاموش و

 باطل گشته ام هر دم از آئینه می پرسم

ملول چیستم دیگر

، به چشمت چیستم؟ لیک در آئینه می بینم

که وای سایه ای

 هم زآنچه بودم نیستم!

حال من حالت آن قمری

دور از چمن است

سایه ای مانده زمن

آنچه درین پیرهن است....

(استاد کامران)

آبی تر از آنم که بی رنگ بمیرم

از شیشه نبودم

که با سنگ بمیرم من آمده بودم

که تا مرز رسیدن

همراه تو فرسنگ به فرسنگ

بمیرم

تقصیر

کسی نیست که اینگونه بمیرم

شاید

 که خدا خواست که دلتنگ بمیرم

 


 

ای کاش مانیتورت بودم

روبروت بودم

. ای کاش کیبردت بودم زیر

انگشتانت بودم

.ای کاش موست بودم توی دستات بودم

کاش هدفنت بودم

روی گوشیت بودم

ای کاش ویس ات بودم روی لبت بودم

 ای کاش پسوردت بودم

توی ذهنت بودم .

ای کاش کامپیوترت بودم

و عاشقم بودییییییییییییییییییییی

 

 

اگه صد بار دل عاشق منو خون بکنی

تو دلم غم بریزی،

دردم رو افزون بکنی قهر کنی،

آشتی کنی آتیش به

جونم بزنی نمیگم سنگه دلت

میدونم تنگه دلت

تو قول دادی همیشه شادم کنی

اما اشکام و سرازیر

کردی توگفتی

عشقت و به من میدی

اما فقط بهم

رنج دادی...

من هیچ قولی بهت

ندادم اما

بهت همه

چی دادم....

 

 استاد رحیم دیندار کامران

بعد  از من    و    تو

 

دل  خسته ام  ای  ساقی  ای کاش  نگار آید

 

 بگشا   در    میخانه  تا  باده   گسار    آید

 

در  ظلمت   یخبندان  یا دی     ننمود  از  ما

  

شاید که  به  فصل  گل  آن  لاله   عذار  آید

 

پیراهن  همچون   گل  اندر   تن   او   باشد

 

 هر گه  که  بهار   آید   دانم   که  نگار  آید

 

مستیم و  غزل خوانیم   آخر  در   گلشن  را

 

ای   صاحب   گلخانه   وا   کن   که هزار آید

 

شیر   هنرم   اما   دل   صید    غزالی   شد

 

 بر   بیشه   شیر    اینک  او  بهر  شکار آید

 

 می  نوش  و بنه  جا نا اندر لبم  آن  لب  را

 

 در یا ب   که  جان  بر لب  از  بهر نثار  آید

 

 اکنون   نظری  افکن  بر    من  که  ترا خواهم

 

چون  رخت  سفر بستم  شیون  به  چه کار آید

 

 

یک  جرعه  بیاد  ما می نوش  غزلخوان شو

 

 بعد از  من و تو  ساقی  بس  لیل و نهار  آید

 

بس  لاله  دمد  از  گِل هم  شعله  غم  روید

 

 از  بارش   ابر   غم  ،   کز دیده   زار   آید

 

 کامران به   فصل  گل  از چرخ  مکن  شِکوه

 

 دم  را  تو  غنیمت  دان  ور نه  شب  تار آید


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 10 ارديبهشت 1397 | 1:56 | نویسنده : MAHVASH و گروه نویسندگان |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • بناب پلاستیک
  • (function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');